این چند روز سخت

الان چند ساعتی هست که از تهرون برگشتم . جلسه  واقعا عالی بود . قبول کردم

اصلاحات وارد فاز جدید شده و خوب هم فهمیدم که تا انتخابات و بعد از اون روزهای

 خیلی سختی در پیش رو داریم . چند روزی که به انتخابات مونده میتونه ادامه

اصلاحات رو ممکن بکنه . چند روزی که مطمئن هستم به خاطر اون باید هزینه های

زیادی بدیم.

ما گر ز سر بریده می ترسیدیم                 در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم

قطار اصلاحات دوباره راه افتاده و این وظیفه ماست که حرکت اون رو ادامه دار بکنیم.

قطاری که تونست با کمک مردم و با افتخار کامل از تونل سیاه و تاریک شوای نگهبان

عبور کنه . پس باید با تمام وجود این قطار رو همراهی کنیم

برای صبر و همراهی تون یه یا علی می خوام

معین بماند ؟ یا برود ؟

سلام

دیروز تهران بودم . وزارت کار . جلسه حامیان دکترمعین . مهمترین مساله ای که اونجا

مطرح بود و نظر همگی روی اون بود این بود که : دکتر معین بمان و قدرتمند هم بمان

این روزها بحث حضور یا عدم حضور دکتر معین در انتخابات یا بهتر بگم قبول یا رد حکم

حکومتی است . من کاری ندارم که این حکم حکومتی است یا نه؟ اما این رو خوب

می دونم که بازی کودکانه ای که چند پیرمرد به راه انداخته اند به ما جوان ها

 ارتباطی نداره . اشتباه نکنیم و نگذاریم بدون حضور دکتر معین انقلاب بدست

 نا اهلانو نامحرمان بیفتد.

اتفاق پیش آمده - اگر هم حکم حکومتی باشد - یک عقب نشینی حکومتی است .

یک سناریوی از پیش طراحی شده . که با تدبیر و تامل خاص جواب این سناری را

خواهیم داد -مکرو و مکرالله ...- . آتشی که شورای نگهبان به راه انداخت فبل از هر

 کس دود اون به چشم خودشون رفت و یک چیز رو به مردم ثابت کردند : می شود از

شورای نگهبان هم گذشت و آنها را وادار به عقب نشینی کرد و این یک پیروزی بزرگ

برای اصلاح طلبان است به شرط اینکه در مقابل این عقب نشینی حکومتی یک گام به

جلو بردارند. نتیجه اینکه جناب آقای دکتر مصطفی معین در راه خطیر و پر

دردسری که در پیش رو دارید رفیق گرمابه و گلستان شما خواهیم بود حتی

اگر آن گرمابه به قول شما فین کاشان باشد .

وبلاگ می نویسم پس هستم .




سلام

هیچ وقت تو زندگی از مقدمه خوشم نمی آمد . همه چیز رو بدون مقدمه شرع می کردم . ولی چند روز پیش تو یه سایتی یه مطلبی از سردارقالیباف خوندم که امیدوارم اشتباه باشه :

سردار قالیباف : اگر من هم  جای آن سربازبودم گاز اشک آورمی زدم.

جناب سردار شما یا هنوز ملت ایران رو به اندازه کافی نمی شناسید و یا نمی دونید اشک چی هست؟ سردار این ملت احتیاج به گاز اشک آور نداره . چون چند وقتی هست که اشک و غم مهمان همیشگی خونه های ایرانی هاست. شما رو نمیدونم ولی من برای این اشک بی نهایت احترام قائلم . این اشک نشان از صد سال مبارزه برای آزادی داره.این اشک مال ملتی است که همیشه با استبداد و زور جنگیده . سردار ازروزی بترسید که این اشک ها تبدیل به سیل بشه (چون جایی خوندم قطره قطره جمع گردد ...)پس امیدوارم که هرچه زودتر شما و دوستانتان وبلاگ نویسان را هم به عنوان یک ایرانی قبول  و عزم خود را برای ایجاد ایرانی آزاد و آباد جزم کنید .در غیر اینصورت من هم آمده ام تا از دست مبارک گاز اشک آور بخورم .من وبلاگ می نویسم پس هستم .