چه بی صدا و غریب

شعرهایت را

و یادت را

به سلاخی کشیدند

شعر را در پستوی خانه نهان باید کرد...

سلام دوستان 

 امروز سالگرد بزرگ شاعر مبارز احمد شاملو ست . کسی که شعرهاش به مانند نیشی بر

پیکره استبداد بود  . کسی که در هر جا بود برای نیل به آزادی و انسانیت جنگید وتا زنده بود

قلمش و شعرش را نفروخت . یادش گرامی.

یک شعر از مجموعه هوای تازه احمد شاملو :

بهارخاموش

بر آن فانوس که ش دستی نیفروخت

بر آن دوکی که بر رف بی صدا ماند

بر آن آینه زنگار بسته

بر آن گهواره که ش دستی نجنباند


بر آن حلقه که کس بر در نکوبید

بر آن در که ش کسی نگشود دیگر

بر آن پله که بر جا مانده خاموش

کسش ننهاده دیری پای بر سر


بهار منتظر بی مصرف افتاد

به هر بامی درنگی کرد و بگذشت

به هر کوئی صدائی کرد و استاد

ولی نامد جواب از قریه.نز دشت


نه دود از کومه ای برخاست در ده

نه چوپانی به صحرا دم به نی داد

نه گل روئید نه زنبور پر زد

نه مرغ کدخدا برداشت فریاد


به صد امید آمد رفت نومید

بهار - آری بر او نگشود کس در

در ای ویران به رویش کس نخندید

کسی تاجی زگل ننهاد بر سر



کسی از کومه سر بیرون نیاورد

نه مرغ از لانه نه دود از اجاقی

هوا با ضربه های دف نجنبید

گل خودروی برنآمد ز باغی



نه آدم ها نه گاو آهن نه اسبان

نه زن نه بچه ... ده خاموش خاموش

نه کبکنجیر می خواند به دره

نه بر پسته شکوه می زند جوش


به هیچ ارابه ای اسبی نبستند

سرود پتک آهنگر نیامد

کسی خیشی نبرد از ده به مزرع

سگ گله به عو عو در نیامد


کسی پیدا نشد غمناک و خوشحال

که پا بر جاده خلوت گذارد

کسی پیدا نشد در مقدم سال

که شادان یا غمین آهی بر آرد


غروب روز اول لیک . تنها

درین خلوتگه غوکان مفلوک

به یاد آن حکایت ها که رفته ست

ز عمق برکه یک دم ناله زد غوک ...


بهار آمد نبود اما حیاتی

درین ویرانسرای محنت آور

بهار آمد دریغا از نشاطی

که شمع افروزد و بگشایدش در